نزاع و درگيري، علل، عوامل و راهكارهاي پيشگيرانه
مرز بين زندگي آرام و زندگي پرتشويش به باريكي يك مو است. بعضي وقتها يك اتفاق ساده براي برهم خوردن آرامشمان كافي است، يك عصبانيت، يك از كوره در رفتن و يك چشم را بستن و به چيزي فكر نكردن. مرز خويشتنداري را كه پشت سربگذاريم آرامشمان بر هم ميخورد و جان و مال و آبرويمان نيز به خطر ميافتد؛ حتي پاي خانواده و هر كس كه به نوعي به ما وابسته است هم به ميان ميآيد، درست وقتي كه تصميم ميگيريم براي تخليهي ناراحتي و عصبانيتمان مهرهاي از مهرههاي يك درگيري و نزاع شويم و خوشباورانه فكر ميكنيم كه درگيري ما بر خلاف اخبار حوادثي كه هر روز در روزنامهها ميخوانيم، پيش از بروز يك فاجعه پايان مييابد.
شركت در منازعه يعني روي آوردن به ضرب و جرح. يعني دست زدن به جُرم عليه اشخاص كه تبعات حقوقي فراواني براي افراد به بار ميآورد. «ضرب» به معني زدن و از نظر حقوقدانان به صدماتي گفته ميشود كه وارد كردن آنها موجب از همگسيختگي ظاهري نسوج و خونريزي از بدن نميشود. كسي كه در يك نزاع شركت ميكند و موجب ايجاد كبودي، تورم، پيچ خوردن مفاصل و خونمُردگي در بدن طرف ديگر درگيري ميشود، از نظر قانون مرتكب «ضرب» شده است. در مقابل، «جرح» به معني زخم زدن به ديگري، به آسيبهايي گفته ميشود كه با خونريزي ظاهري و بيروني همراه باشد، مثل وقتي كه كسي باعث ايجاد خراشيدگي، بريدگي يا پارگي در بدن فرد ديگري ميشود. پس قطع عضو، سوختگي، شكستگي و بريدگي يا مواردي شبيه اينها جزء انواع «جرح» محسوب ميشوند.
جرح عضو عمدي:
بيشتر كساني كه با ديگران درگير ميشوند، شايد حتي به فكرشان نيز نرسد آسيبي كه به فرد مقابل ميزنند، آنها را جزء مرتكبان جرح عمدي قرار ميدهد، اما وقتي خشم طغيان ميكند، كمتر كسي است كه به عواقب آن فكر كند؛ اگر شخصي به قصد قطع يا جرح عضو به ديگري صدمه بزند يا حتي قصد اين عمل را نداشته باشد، ولي نوع عملش منجر به قطع يا جرح عضو شود، مرتكب عمل عمدي شده است. مثل كسي كه به قصد دور كردن كسي از صحنهي درگيري يا به اصطلاح تأديب او با چاقو به وي صدمه ميزند. وقتي چنين افرادي در محضر دادگاه قرار ميگيرند، اعلام ميكنند هيچ قصد قبلي براي قطع يا جرح عضو فرد مصدوم نداشتهاند، اما قاضي به آنها خواهد گفت اگرچه او چنين قصدي نداشته، اما نوع وسيلهاي كه از آن براي انجام اين كار استفاده كرده، منجر به چنين نتيجهاي شده است.
بعضي اوقات نيز اتفاق ميافتد فردي كه دست به جرح عمدي زده است، قصد چنين كاري را نداشته و وسيلهاي كه از آن استفاده كرده نيز نوعاً موجب قطع يا جرح عضو نميباشد، بلكه عمل او نسبت به طرف مقابل به واسطهي پيري، بيماري، ضعف جسماني يا سن كمِ مصدوم منجر به قطع يا جرح عضو شده در حالي كه خودش(صدمهزننده) از اين موضوع آگاه بوده است. در چنين شرايطي ملاك، علم قاضي است. اگر قاضي تشخيص دهد قطع يا جرح عضو عمدي است، مصدوم ميتواند تقاضاي قصاص كند كه اگر مجرميت ضارب اثبات شود، با رعايت شرايطي قصاص خواهد شد.
با همهي اينها در قانون مجازات اسلامي، به موضوع پيشگيري و برقراري «امنيت ذهني جامعه» نيز توجه شده است. در مادهي 617 قانون ياد شده آمده است:
«هر كس به وسيلهي چاقو و يا هر نوع اسلحهي ديگر تظاهر يا قدرتنمايي كند يا آن را وسيلهي مزاحمت اشخاص يا اخاذي يا تهديد قرار دهد يا با كسي گلاويز شود، در صورتي كه از مصاديق محارب نباشد، به حبس از 6 ماه تا دو سال و تا (74) ضربه شلاق محكوم خواهد شد».
نزاع دسته جمعي:
اگر در يك درگيري بيش از دو نفر شركت كنند، آن درگيري به نزاع دستهجمعي تبديل ميشود كه قوانين و تبعات حقوقي مخصوص به خودش را دارد. در اين موارد قانونگذار براي هر يك از شركتكنندگان در منازعه چه آسيب ديده باشند و چه آسيب زده باشند، مجازات تعيين ميكند؛ آن هم به اين علت كه در درگيري شركت كردهاند. در اين شرايط و بر اساس مادهي 615 قانون مجازات اسلامي، در صورتي كه منازعه به نقص عضو منتهي شود، هر يك از شركت كنندگان به حبس از 6 ماه تا 3 سال محكوم ميشوند و اگر منازعه منتهي به ضرب و جرح شود، مجازات آن 3 ماه تا يكسال حبس خواهد بود. البته در درگيريهاي دستهجمعي معمولاً شركت كنندگان در آن بيان ميكنند كه قصد ميانجيگري يا دفاع از خود را داشتهاند كه در هر صورت بايد بتوانند گفتههاي خود را ثابت كنند، ولي به هر حال تشخيص اين موضوع با قاضي است.
اما اصولاً چرا يك درگيري رخ ميدهد كه ما مجبور شويم اين گونه از مجازات آن حرف بزنيم؟
به نظر ميرسد «خشم»، «خشونت» و «پرخاشگري» واژههايي هستند كه با نزاع و درگيري در ارتباط بوده و به نوعي ميتوان گفت كه درهمتنيده شدهاند.
خشم، يک هيجان کاملاَ طبيعي است و مانند ساير احساسات نشانهي سلامت و تندرستي و عواطف انساني ميباشد؛ اما هنگامي که از کنترل خارج شده و تبديل به خشونت ميگردد، ميتواند به يک حس مخرب و ويرانگر تبديل شود.
پرخاشگری چیست؟
زمينهي بسياري از آسيبپذيريهاي فردي مربوط به پايين بودن آستانهي صبر و تحمل و بهطور كلي رفتارها و واكنشهايي است كه فرد ممكن است در شرايط گوناگون از خود بروز دهد. پرخاشگري يكي از اختلالات رفتاري است كه با هدف دفاع از خود و صدمه رساندن به طرف مقابل صورت ميگيرد. اما گاهي فرد پرخاشگر براي دفاع از خود، به خود نيز صدمه ميرساند!
پرخاشگري ميتواند از تندخويي و عصبانيت كنترل نشده، گستاخي و تا خودزني، ديگر آزاري و حتي رفتارهاي تخريبگرايانه عليه اموال و اماكن خصوصي و عمومي بروز داده شود.
چرا پرخاشگري بروز ميكند؟
پرخاشگري ممكن است معلول هر موقعيت ناخوشايندي از قبيل درد، بيماري، دلتنگي، استرس، تحقير شدن، ناكامي و… باشد. گاهي ممكن است فرد به دليل فقط چند ثانيه توقف پشت چراغ قرمز و يا ديررسيدن به اتوبوس، تاكسي، سرويس و… پرخاشگري نمايد. اما مهمترين عامل در بروز پرخاشگري، ناكاميها هستند. به عبارت ديگر وقتي فرد به هر دليل نتواند با استفاده از شيوههاي منطقي و معقول به هدف خود دست يابد و يا از خود دفاع كند، ممكن است رفتاري پرخاشگرانه متناسب با سطح ناكامياش از خود بروز دهد.
البته اين بدان معنا نيست كه ناكامي همواره منجر به پرخاشگري ميشود يا اين كه تنها علت پرخاشگري است، اما ميتوان ناكامي و درد را از علل مهم پرخاشگري به شمار آورد.
عوامل بسياري وجود دارند كه ميتوانند هر يك در شخصي كه از درد و ناكامي رنج ميبرد، پاسخ پرخاشگرانه ايجاد كنند و يا برعكس پاسخ پرخاشگرانه را در شخصي كه ناكام شده است، مانع شوند كه اين عوامل ريشه در يادگيري اجتماعي دارد.
از نظر افراد عصبي و پرخاشگر، بروز اينگونه رفتار باعث رسيدن به نوعي آرامش ميشود؛ اما متخصصين امر بر اين عقيدهاند كه خشونت نه تنها از شدت عصبانيت نميكاهد، بلكه خود مولد عصبانيت خواهد بود و ممكن است منجر به بروز رفتارهاي پرخطر تا حد خودكشي و ديگركشي شود.
ضمن اين كه توجيه رفتارهاي پرخاشگرانه توسط افرادِ هميشه عصباني، به اين معنا نيست كه اين افراد از اعمال خشونت لذت ميبرند؛ چرا كه آثار و علائم پرخاشگري تنها به مظاهر بيروني و هيجاني خلاصه نشده و واكنشهاي غدد درونريز و تغيير در ميزان ترشح هورمونها را به دنبال خواهد داشت كه اين تغييرات منشاء بروز بسياري از بيمارهاي جسمي و روانتني خواهند بود.
الف) تاثیر و پیامدهای خشونت و پرخاشگری در سطح درون فردی:
افرادی که به طور مکرر مرتکب رفتارهای خشونت آمیز میشوند هرگز نگرش مثبت و تصویر مطلوبی نسبت به خود ندارند. نشاط محیط پیرامونی را درک نمیکنند و احساس پوچی به آنها دست میدهد. کم حوصله شده و قادر به استدلال نبوده و قادر نیستند برای حل مشکلات و مسائل خود راهحلهای متعدد بیابند. این افراد قدرت خلاقیت خویش را منکوب کرده و حتی اگر بخواهند باز هم نمیتوانند از بنبست ایجاد شده رهایی یابند. در آرا و افکار خود معمولاً با بن بستهای مضاعف و چندگانه روبرو شده و تقریباً هیچ وقت از نتیجهي عمل خویش رضایت درونی احساس نمیکنند.
ب) تاثیر و پیامدهای خشونت و پرخاشگری در سطح بین فردی:
آثار و تبعات خشونت بهويژه به شكل ضرب و شتم، تنها به ايجاد اختلال در ارتباطات درونفردي محدود نميشود و با شدت بیشتری روابط بین فردی ضارب را در سطح خانواده و دوستان تحت تاثیر قرار میدهد. این وضعیت در یک سیکل مخرب و پیشرونده، بنیانهای ارتباطات تعاملی فرد را با اطرافیان دچار تزلزل و چالش جدی ميكند؛ به گونهای که فرد نمیتواند با همسر، فرزندان و دوستان خود ارتباط سازنده و مطلوب برقرار نماید. در چنین وضعیتی در گسترهي حوزهي ارتباط بین فردی، رفتارهای مخالفت آمیز توسعه یافته و مقاومت طرفینِ ارتباط، بیشتر، خشنتر و پرخاشجویانهتر میشود. در این وضعیت در دسترسترین قربانیان فرزندان و کودکان هستند که با رفتارهای پرخاشگرانهای مثل تنبیه و توهین آشنا شده و خو خواهند گرفت. كودك یا نوجوان نیز در این بین درمییابد، كسانی را كه با علاقه دوست میداشته و به آنها اعتماد كامل كرده است، موجب غم، ناراحتی و آزار او میشوند.
اما آيا بيرون از محيط خانواده نيز چنين شرايطي حاكم است؟
بدون شك اينگونه نيست. ممكن است اعضاء خانواده در بيشتر موارد از ترس سكوت اختيار كنند؛ اما هيچ تضميني وجود ندارد كه پرخاشگري و خشونت در يك مكان عمومي مانند خيابان، به يك نزاع منجر به ضرب و جرح و حتي يك قتل نفس تبديل نشود. متأسفانه همين نزاعها تاكنون بسياري از خانوادهها را داغدار كرده و عدهي زيادي از افراد نيز به خاطر نداشتن تسلط بر رفتار خود هماكنون در حبس به سر ميبرند. آنچه مسلم است رفتارهاي خشونتآميز در هر حالتي ميتواند تبعات زيادي در ابعاد مختلف براي جامعه داشته باشد.
نقش سلاح سرد در وقوع نزاعهاي خونين:
حمل و نگهداري سلاح سرد امروزه يكي از معضلات موجود جامعه به شمار ميرود. اكثر كساني كه با سلاح سرد مرتكب قتل ميشوند، از چاقو به عنوان يك تكيهگاه ياد ميكنند و آن را به عنوان وسيلهاي كه امنيت را براي آنها به همراه خواهد داشت، در جيب يا كيف خود حمل ميكنند.
در نگاه اول شخص حمل كنندهي چاقو به عنوان يك سپر دفاعي و ايمني در مقابل اشخاص ديگر و به عنوان پشتوانهي خود از آن استفاده ميكند. البته در اين بين افرادي هم هستند كه چاقو را براي قشنگي يا يادگاري بودن آن با خود به همراه دارند و اين قاتل خاموش و خوش خط و خال را حمل ميكنند، غافل از اينكه فكر انسان در اوج عصبانيت دچار اختلال ميشود و در پي آن تصميمات عجولانه و نامعقولي ميگيرد كه در حالت عادي حتي به ذهن وي نيز خطور نميكند.
پليس آگاهي ناجا با پروندههاي متعددي روبرو است كه در آنها افرادي به وسيله چاقو از پاي در آمدهاند و تعداد زيادي نيز مجروح و روانه بيمارستان گشتهاند؛ بيشك اگر افراد چاقو و ديگر سلاحهاي سرد را با خود حمل نميكردند، اين حوادث ناگوار و ناخوشايند هرگز به وقوع نميپيوست.
اگر چه ممكن است عوامل متعددي در حمل و نگهداري سلاح سرد بهويژه توسط جوانان و نوجوانان دخيل باشد، اما به نظر ميرسد شاخصترين عامل در اين ميان، داشتن روحيهي خشونت و پرخاشگري است.
آيا ميتوان پرخاشگري را از رفتار افراد حذف نمود؟
واقعيت اين است كه با وجود توسعهي زندگي شهري، افزايش و تراكم جمعيت، وجود محركهاي عصبي مغاير و بعضاَ متضاد، افزايش كشمكشها و فشارهاي رواني، ضرورت تعامل و مواجهه با افراد گوناگون و حتي ناشناس، وجود مشكلات و دشواريهاي تحصيلي، شغلي و معيشتي، بيماريها و ضعف قواي جسمي و…. همه و همه از جمله مواردي هستند كه خواسته يا ناخواسته در زندگي فردي و اجتماعي افراد وجود دارند و ميتوانند عامل و منشاء بروز رفتارهاي پرخاشگرانه شوند. به عبارت ديگر حذف اين واكنش هيجاني از مجموعه رفتارهاي فردي تقريباَ غير ممكن است؛ اما براي مقابله با عوارض اين اختلال به دو نكته بايد توجه نمود:
الف) پيشگيري از شكل گرفتن بسترهايي كه رفتار پرخاشگرانه را به وجود ميآورند
ب) مديريت رفتار پرخاشگرانه توسط خود فرد و اطرافيان
حال بايد گفت چگونه ميتوان در عمل به اين مهم فائق آمد. شكي نيست كه بروز رفتارهاي پرخاشگرانه نسبت به اطرافيان معلول برخي كاستيها در كنترل هيجانات و محيطي است كه در آن زندگي ميكنيم. موارد و نكات زير نه از باب تبيين، بلكه از باب يادآوري ارائه ميگردد.
1) به اعضاء خانواده و يا زيردستان خود آموزش دهيم كه مسائل و مشكلات خود را سريعاً با ما در جريان گذاشته و از انباشته نمودن آنها خودداري نمايند. اين نكته را هر شخصي بايستي در ارتباطات طولي خود اعمال نمايد و نبايد تصور شود كه به عنوان مثال يك مدير مياني و بهطور كلي يك فرد تحصيلكرده از آن بينياز است.
2) باور داشته باشيم كه همهي خواستنيها دست يافتني نيستند و واقعيتهاي حاكم بر خويش و محيط زندگي را بپذيريم.
3) شرايط اجتماعي ممكن است هميشه وفق مراد ما نباشد و لازم است كه آمادگي لازم براي مواجهه با چنين شرايطي را داشته باشيم.
4) داشتههاي خود را دوست داشته باشيم و تنها به خواستههايمان فكر نكنيم.
5) ناكامي را نه پايان راه، بلكه پلهاي براي تلاش و شكيبايي بيشتر براي نيل به هدف خود بدانيم.
6) عامل ناكامي خود را به درستي شناسايي نموده و براي رفع آن چارهانديشي كنيم.
7) باور داشته باشيم كه رسيدن به راه حل منطقي و معقولِ مشكلات، تنها با آرامش و تأمل امكانپذير است و مطمئن باشيم در هنگام عصبانيت و پرخاشگري، فعاليت عادي مغز نيز مختل ميشود.
8) با ورزش كردن سعي كنيم انرژي خود را تخليه نموده و به آرامش فكري خود كمك كنيم.
9) از بهكار بردن الفاظي كه موجب تحقير و جري شدن افراد ميشوند، خودداري كنيم.
10) سريعاً موقعيتي را كه در آن عصباني شدهايم، ترك كنيم و هرگز تصور نكنيم كه هميشه حق با ما است.
11) كوتاه آمدن و پايان دادن به مشاجره را نشانهي ضعف خود ندانيم.
12) هميشه تجربيات و پيامدهاي رفتارهاي پرخاشگرانهي خود را به ياد داشته باشيم و نتايج آن را ارزيابي كنيم.
13) اعتماد به نفس خود را از دست نداده و هميشه اميدوار باشيم.
14) از خودمان دفاع نكنيم؛ وقتي با فردي روبرو شديم كه به شدت خشمگين است، توهين ميكند، اشياء را پرت ميكند، فرياد ميكشد و قصد حمله به ما را دارد، بهترين راه، ترك موقعيت است.
15) مرز را مشخص كنيم؛ وقتي با فردي روبرو مي شويم كه تا حد زيادي خشمگين است، اما خطرناك به نظر نميرسد، در اين صورت ميتوانيم در موقعيت حضور داشته باشيم و به كمك تكنيك «مرز گذاشتن» با او مقابله كنيم.
16) او را متوجه پيامد رفتارش كنيم؛ وقتي مرز بين خشم و پرخاشگري را روشن ساختيم، برايش روشن كنيم كه در صورت ادامهي پرخاشگري با چه نتايج و پيامدهايي روبرو خواهد بود.
17) اگر با بهكارگيري فنون بالا فرد پرخاشگر كمي آرام شد و رفتارهاي پرخاشگرانهاش را كنار گذاشت، بهتر است از طريق ابراز احساسات با او همدلي كنيم؛ يعني اينكه خود را به جاي طرف مقابل بگذاريم و سعي كنيم از دريچهي نگاه او به مسائل نگاه كنيم. براي اين كار بهتر است از جملاتي مانند : ميفهمم، متوجهام، و حق با توست، استفاده كنيم. پس از همدلي كردن با فرد خشمگين و پس از اطمينان به اينكه به اندازهي كافي آرام شده است، به كمك فن پرسوجو دلايل خشمگين شدنش را جويا شويم؛ بدون ترديد پاسخ مناسبي خواهد داد.
18) تشريك مساعي كنيم؛ در نهايت بايد به فرد پرخاشگر نشان دهيم كه با او همراه هستيم و تمايل داريم تا جايي كه در توان داريم به او كمك كنيم. ممكن است نتوانيم به اندازهي كافي مفيد باشيم، اما بيان تشريك مساعي براي حل مشكلي كه طرف مقابل را تا اين حد خشمگين كرده، شيوهاي بسيار مفيد و مؤثر است.
يكي از راههاي كنترل پرخاشگري، آموزش صحيح نحوهي كنترل آن به كودكان و نوجوانان ميباشد. بايد به كودكان آموزش دهيم كه به زندگي اميدوار بوده و براي بهبود آن تلاش كنند، يأس و نااميدي را در خود راه ندهند و در شكست هاي خود به جاي برخورد انفعالي و يا تصميم و اقدام به هرگونه كار خلاف، مقتضاي عقل و انديشه به علل شكست بينديشند و درصدد اصلاح رفتار خود و از بين بردن عوامل شكست برآيند، هيچ وقت هنگام خشم و عصبانيت تصميم نگيرند و اقدام به كاري نكنند.